مرتضی روحانی
مرتضی روحانی

به بهانه­ی سمپاد ، عدالت آموزشی و مدارس غیرانتفاعی

  مدتها پیش به دلیل یادداشت جناب آقای وفایی درباره مدرسه فرهنگ تصمیم داشتم که یادداشتی در باره این مدرسه و مدارس غیر انتفاعی دیگر بنویسم که به دلایل متعددی میسر نشد.اما اکنون به بهانه یادداشت جناب آقای امیرخانی پیرامون مدارس سمپاد و بازتابهای آن در فضای مجازی و غیر مجازی تصمیم گرفتم که چند سطری را به این موضوع اختصاص دهم.   واضح است در نظامی که تمامی هدفش برپایی عدالت بوده است تحقق عدالت آموزشی نیز یکی از اهداف بسیار مهم و کلیدی است که بسیاری از انواع دیگر عدالت مانند عدالت شغلی ، اقتصادی ، اجتماعی و… می تواند در ذیل آن معنا پیدا کند. اما اینکه نظام ما تا چه حد براساس موازینی که خودش آنها را مصوّب کرده-مانند فراهم کردن امکان تحصیلات تا مقطع دانشگاه به صورت رایگان –  توانسته در راستای این هدف قدم بردارد سخنی است که به نظر پاسخش واضح­تر از آن است که به قلم درآید.واضح است که امروزه ما نتوانسته ایم برای تمامی مردم این سرزمین اعم از آنانکه در کلانشهرها، شهرستانها  و روستاها زندگی می کنند ابتدایی ترین نوع عدالت آموزشی را فراهم کنیم اگرچه می توانیم با ادبیاتی توسعه محورانه بگوییم که میزان مدارس ما در سال 1356 فلان قدر بود واکنون به بهمان میزان رسیده است. نکته ای که باید به آن توجه کنیم این است که عدم تحصیل عدالت آموزشی صرفا در مقایسه بین کلانشهرها و روستاها و مانند آن نیست بلکه در یک کلانشهری مانند تهران نیز تفاوت از زمین تا آسمان است. به عنوان مثال می توان این مساله را در همین شهر تهران بررسی کرد و واضح است که مدارس دولتی چه تفاوت فاحشی با برخی از مدارس اسم و رسم دار دارند. حال تفاوت این مدارس خاص با مدارس روستاها و … بماند برای وقتی دیگر.یادم هست زمانیکه در مدرسه فرهنگ مشغول به فعالیت بودم برای تقویت درس زبان دانش آموزان از یکی از صاحب نظران عرصه آموزش زبان که اگر اشتباه نکنم عضو شورای تالیف کتب هم بود دعوت کرده بودیم تا به مدرسه بیاید و به ما مشاوره دهد. در آن جلسه وقتی که بحث از کتب کمک درسی و به اصطلاح حلال مسائل به میان آمد ، ما پرسیدیم که چرا شما انتشار اینچنین کتبی را ممنوع نمی کنید پاسخ دادند که این کتب در تهران حلال مسائل دانش آموزان است اما در شهرستانها عصای دست معلم است که اگر نباشد….. حال با توجه به اینچنین تفاوتی از سطح معلمین –تفاوت های دیگر مانند امکانات و فضای آموزشی و… باشد برای وقتی دیگر-چگونه می توان باور کرد که ما قدمی به سوی حل این مشکل برداشته ایم.البته در این میان نمی خواهم سیاه نمایی کرده و یا زحمات کشیده شده را نادیده بگیرم اما مساله این است که آنقدر راه باقی مانده طولانی است که اصلا به نظر نمی رسد راهی رفته باشیم. لازم به توضیح نیست که در بیان ما، عدالت معنایی کمونیستی نخواهد داشت فلذاست که با پذیرفتن تمایزات انسانها و توانایی های آنها می توان مدل ها و روشهای مختلف آموزشی را برای آنها در نظر گرفت.بنده به مانند برخی از دوستانمان نمی خواهم دشنام را نثار مدارس سمپاد و غیرانتفاعی کنم – اگرچه واضح است که اینها دو مقوله کاملا متمایز هستند- بلکه برعکس می خواهم بر ضرورت وجود اینچنین مدارسی –سمپاد-تاکید کنم  اما پیشتر می خواهم از صاحب نشت نشا بپرسم مگر روش گزینش در مدارس سمپاد تفاوتی با وضعیت کنکور ما دارد؟ پس همان انتقاداتی که شما در آن مقاله ارزشمندتان به نحوه شناسایی نخبگان در مدل کنکوری میگیرید به این مدارس هم وارد است. واقعا چه تفاوتی است بین کسی که با فاصله ده نفر از آخرین نفر در این مدارس قبول نشده اند با کسانی که توانسته اند به زور یک سوال بیشتر پاسخ دادن به سمپاد راه پیدا کنند.و چه میزان می توان به نخبگی برخی از این نخبگان کپسولی­ که به زور معلم خصوصی و موسسه فخیمه قلم چی به این مدارس راه پیدا کرده اند اعتماد کرد؟! و چه کسی گفته است که ملاک نخبه گزینی صرفا بر اساس آزمون هایی که بر اساس هوش ریاضی تعریف شده اند؟ در این میان یک شاعر آیا نخبه به حساب می آید؟ یک بازیگر تئاتر و …. چطور؟ همین فقر مبنایی در گزینش است که از مدرسه سمپاد که مبنای اول و آخرش تربیت مهندس است نویسنده بی وتن در می آید و نسخه شناس برتر مملکت!! آیا به نظر شما خود این دلیلی بر معیوب بودن این سیستم نیست؟! آیا این نقص سیستم نیست که هزینه گزافی را برای عده ای خرج می کند تا آنها را مهندس یا دکتر کند و بر هیمن اساس هم برای آنها محتوای درسی و آموزشی در نظر می گیرد ولی درنهایت آنها داستان نویس و نسخه شناس و … از آب در می آیند. با این اوصاف می توان گفت که مساله ، مساله وجود یا عدم وجود سمپاد نیست بلکه مساله بر سر دعوای قدیمی استعداد شناسی در سیستم آموزشی ماست که اگر استعداد هر کس درست شناسایی می شد و به همان رشته مورد استعدادش هدایت می شد هر کسی در استعداد خودش ، استعداد درخشان بود و با این تعبیر و با تقسیمی درست در نیروی انسانی می توانستیم بگوییم که هر مدرسه ما سمپاد است.چراکه استعدادهای درخشان آن رشته را آموزش می دهد. باز هم تاکید می کنم که  ضرورت وجود مدارس سمپاد با تمامی این عیوب برای بنده اظهر من الشمس است و تنها کسی می تواند این ضرورت را منکر شود که روزی معلمی نکرده باشد. در نتیجه می توان گفت که مدارس سمپاد  در یک استراتژی آموزشی ضروری هستند اما به شرط آنکه برنامه ای در راستای توسعه آنها در تمامی رشته ها در میان باشد.تنها در این صورت است که با کشف استعداد درخشان در یک حیطه واقعا می توان او را استعداد درخشان دانست وگرنه وضعیت می شود مانند امروز که اگر کسی تصمیم گرفت در رشته علوم انسانی درس بخواند تکلیفش از روز اول مشخص است که سمپادی نیست و در نتیجه نخبه به حساب نمی آید.  اگر این اتفاق افتاد  می توان گفت که ما تا حدی به عدالت آموزشی نزدیک شده ایم. البته این تمام مساله نیست بلکه بخش عمده قضیه که بحث «یزکّیهم» است باقی مانده است. مهم تر از این بحث آن است که ما علاوه بر آموزش درست دانش آموزان سمپادی آنان را پرورش سمپادی نیز بدهیم. به این معنا که آنان را متخلق به اخلاق علمی سمپادی در بیاوریم. برای اینکه منظورم را بهتر بیان کنم باید بگویم که ما نمی توانیم در این حیطه صرفا به یک سری از گفته های کلی اخلاقی کفایت کنیم و نام آن را اخلاق علمی بگذاریم.بلکه برای پرورش درست یک انسان باید شئون ویژه او را در نظر بگیریم. مثلا در همین اخلاق علمی اگر مخاطب ما یک دانش آموز کم هوش باشد باید برای او جلوه های صبر، پشتکار ، اعتماد به نفس و توکل و…..را پررنگ تر کنیم اما اگر مخاطب  ما یک انسان سمپادی یا به قول آقایان استعداد درخشان باشد باشد باید برای او وجوه دیگری را مانند قبیح بودن تکبر،عجب ، غرور ، کمک به دیگران ، تواضع و …. را آموخت . به نظر می رسد که این مساله همان نقطه خالی مدارس سمپاد است که موجب به وجود آمدن ادبیات ترین ها –مانند  باهوش ترین، قوی ترین ، عالم ترین، خبره ترین و…- می شود. اما مدارس غیر انتفاعی…  در اینجا باید متذکر شوم که مقوله مدارس غیرانتفاعی کاملا از مساله سمپاد جداست و  در عین حالیکه نویسنده این سطور سمپاد را یک نیاز عادلانه برای جامعه می داند اما مدارس غیر انتفاعی را نمی تواند در این دایره بگنجاند. در سمپاد ملاک هوش است – با تمامی نارسایی هایی که در نحوه تشخیص آن داریم- اما در مدارس غیرانتفاعی – در معنای عام و بدون در نظر گرفتن مصادیق خاصش- ملاک پول است و بین این دو فرق بسیار است. مدارس غیرانتفاعی با چشم پوشی کردن از موارد محدودی از آن مسئول خوراندن قرصهای تقویتی و تزریق بیکمپلکس های آموزشی به دردانه ها و نازدانه هایی هستند که برای مدیر مدرسه بسان اسکناس هستند همانگونه که راننده تاکسی مسافرین را به مانند پول می نگرد. البته در این میان دست بر قضا یک رتبه سه رقمی یا کمتر و بیشتر نیز قسمتشان می شود که آن را پلاکارد کرده و بر سردر مدرسه بزنند تا تبلیغی علمی کنند متاعشان را!!!!!!!! اما نکته ای که اکنون باید به آن توجه کرد این است که آیا سیستم آموزشی ما توانایی این را دارد که مدارس غیر انتفاعی را ببندد و خود تنها مجری آموزش در کشور باشد؟ واضح است که اگر این امکان برای دولت میسر بود اصلا اجازه ظهور به مدارس غیرانتفاعی داده نمی شد و به همین دلیل هم این مدارس ظهور کردند- التبه نقش اندیشه های توسعه محورانه دوران سازندگی در این امر واضح است-. فلذاست که اگرچه ما این مساله را می پذیریم که مدارس غیرانتفاعی در چشم انداز انقلابی نظام جایی ندارند اما واضح است که مجبوریم به خاطر یک ضرورت استراتژیک بدان تن در دهیم. البته از این جهت باید بپذیریم که ضرر و زیان های فرهنگی بسیاری در این مدارس وجود دارد که در تمامی ابعاد عدالتی جامعه تاثیر گذار است. پدیده هایی مانند دزدیدن دانش آموز، نمره دهی های نابجا، افت اخلاق علمی، سود انگاری در آموزش و…. از این مسائل هستند. سخن آخر: لیَسَ العِلمُ بِکثرة التَعلیمِ و التَعلُّم ، بَلِ العِلمُ نورٌ یقذفُه اللهُ فی قلبِ مَن یَشاء  

  • سمپاد
    ۱۳۹۶-۰۸-۰۷ در ۱۱:۰۷

    سلام. آزمون های ورودی سمپاد بسیار متفاوت از کنکور است و معیارهای استعداد تحصیلی خیلی بهتر از کنکور توش رعایت شده. در مورد اون بخش جای خالی مباحث تربیتی هم واقعا موافقم با شما و البته این نقص کل سیستم است و نه سمپاد. سمپاد حقیقتا نمیتونه مثلا کتاب معادلات حسابان رو حذف بکنه جاش کتاب اخلاق بگذاره. ما فارغ التحصیلان سمپاد اتفاقا از آرزوهامون این بود که اختیارشو داشتیم کتاب ها رو عوض میکردیم.
    تفاوت فاحش تهران و شهرستان ها هم که واقعا غیرقابل انکاره و امری کلان.

نظری ثبت کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code